قوله تعالى:ثل ما ینْفقون‏


گفته‏اند: این نفقات مشرکین مکه است در معاداة مصطفى (ص). چنان که جاى دیگر گفت: إن الذین کفروا ینْفقون أمْوالهمْ لیصدوا عنْ سبیل الله الآیة... رب العالمین در آیت پیش باز نمود که کافران را مال و فرزند هیچ بکار نیاید، و سودمند نبود. و ذلک فى قوله: لنْ تغْنی عنْهمْ أمْوالهمْ و درین آیت بیان کرد که سودمند نیست ایشان را، و زیان کارى نیز هست، هم چنان که باد سرد کشت‏زار را بزیان آرد، و هلاک کند، آن انفاق مال ایشان را هلاک کند و بعقوبت رساند. مجاهد گفت: این نفقات ببعضى کفار و در بعضى احوال مخصوص نیست، بلکه نفقات و صدقات همه کفار است در همه احوال. یعنى هر نفقه که کافر کند، بهر چه کند وى بآن معاقب است چنان که مومن بهر چه نفقه کند ما دام که محظور و محرم نبود وى بآن مثابست. و لهذا


قال النبى (ص): «ان المومن لیوجر فى کل شى‏ء حتى اللقمة یضعها فى فى امرأته»


و قال لسعد: انک لتوجر فى نفقتک کلها حتى اللقمة تضعها فى فى امرأتک»


و وجه این قول آنست که مومن هر چه گیرد و دهد بر جاى خویش بود، و موافق شرع و دین، و کافر بخلاف این کند. لا جرم حال وى خلاف حال مومن بود. و گفتند: انفاق مال این جایگه مثال اعمال کافرانست در حال کفر و شرک. میگوید: اعمال ایشان روز حاجت ایشان به بى‏منفعتى و بى‏حاصلى همچون آن کشت زارست سرمازده، کشته سوخته، که ایشان را بکار نیاید، و منفعت نکند، همانست که جاى دیگر گفت: مثل الذین کفروا بربهمْ أعْمالهمْ کرماد اشْتدتْ به الریح فی یوْم عاصف، الآیة و قال تعالى: و الذین کفروا أعْمالهمْ کسراب بقیعة الآیة.


و آنچه گفت:لموا أنْفسهمْ‏


یعنى زرعوا الحرث فى غیر وقته. میگوید: کشت‏زار نه بوقت خویش کردن لا جرم آن را آفت رسد، همچنین عمل کافر نه بشرط خویش و جاى خویش بود، لا جرم وى را هلاک کند. ما ظلمهم الله‏


لان ما فعله بخلقه فهو منه عدل. لکنْ أنْفسهمْ یظْلمون‏


بالکفر و العصیان.

قوله تعالى: یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة منْ دونکمْ الآیة...


معنى «بطانة» خاصه است، بطانى هر کس آن کس است که با وى آرام دل دارد و آمیختن نهانى. آن از بطانة گرفته‏اند آستر جامه که هم پوست بود با مردم.


لا یأْلونکمْ خبالا یقال: ألوت فى الحاجة اى قصرت، و ألوت فلانا اى اولیته تقصیرا نحو کسبته، اى اولیته کسبا، فقوله لا یأْلونکمْ خبالا، اى: لا یقصرون فى بذل الخبال لکم. و «خبال» فسادى بود نهانى، و خبل فساد عقل است. و عنت تباهى است و رنجورى و خطر هلاک، یقال: اکمه عنوت و عنود اى صعبة المسلک، و المعانتة و المعاندة یتقاربان.


یا أیها الذین آمنوا از اینجا صفت منافقانست، و پرهیز دادن مومنان از صحبت ایشان. میگوید: ایشان را بدوست مگیرید بیرون از مومنان، و در هیچ کار استعانت بایشان مکنید. عمر بن الخطاب نهى کرد از استعانت بکفار. آن گه این آیت بدلیل آورد و حجت خویش ساخت. در خبر مى‏آید که: «ما بعث الله من نبى و لا استخلف من خلیفة الا کانت له بطانتان: بطانة تأمره بالخیر و تحضه علیه، و بطانة تأمره بالشر و تحضه علیه».


آن گه رب العالمین علت نهى از مباطنت ایشان بگفت، و از ضمیر دل ایشان خبر داد، گفت: لا یأْلونکمْ خبالا هیچ در فساد دین شما و ابطال کار شما سستى نکنند و رنجورى و گمراهى و تباهى شما دوست دارند و خواهند، و آن گه وقیعت و عیب مسلمانان بزبان میرانند، و آنچه در دل دارند از عداوت و خیانت از آنچه بر زبان میرانند صعبتر و بزرگتر.


قدْ بینا لکم الْآیات إنْ کنْتمْ تعْقلون


روى انس بن مالک قال قال النبی (ص):لا تستضیئوا بنار اهل الشرک، و لا تنقشوا فى خواتیمکم عربیا. فسئل الحسن عن تفسیر هذا الحدیث، فقال: معناه لا تشاوروهم فى أمورکم فان الله تعالى یقول: یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة منْ دونکمْ الآیة، و قوله: لا تنقشوا على خواتیمکم عربیا یعنى: لا تنقشوا محمد رسول الله. و ابو موسى اشعرى گفت به عمر بن الخطاب که: نزدیک ما مردى نصرانى است، سخت دبیر و حافظ و با کفایت. عمر گفت: قاتلک الله اما سمعت قول الله تعالى: یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا بطانة منْ دونکمْ. و قال تعالى: یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الْیهود و النصارى‏ أوْلیاء هلا اتخذت حنیفا؟


ابو موسى گفت: مرا با دین او چه کار؟ وى را دینى و مرا دینى. عمر گفت: لا أکرمهم اذ اهانهم الله، و لا اعزهم اذ اذلهم الله. و لا ادنیهم اذ أقصاهم الله.


قوله: ها أنْتمْ أولاء تحبونهمْ هاء تنبیه است. اولاء بمعنى الذین. میگوید: آگاه باشید شما اینانید که ایشان را دوست میدارید بآنچه اظهار ایمان کردند، و احکام اسلام بظاهر در پذیرفتند، هر چند که بنفاق در دل خلاف آن داشتند.


و لا یحبونکمْ و ایشان شما را دوست نمیدارند. یعنى آنچه ثمره محبت است از ارادت خیر و محض اسلام بشما نمى‏خواهند و شما بایشان مى‏خواهید.


و توْمنون بالْکتاب کله «کتاب» اسم جنس است، همه کتب خدا در آن مدرج. میگوید: شما بکتابهاى خدا همه ایمان دارید، نه چون ایشانید که فتوْمنون ببعْض الْکتاب و تکْفرون ببعْض.


و إذا لقوکمْ قالوا آمنا این همچنانست که گفت: یقولون بأفْواههمْ ما لیْس فی قلوبهمْ، آمنوا بالذی أنْزل على الذین آمنوا وجْه النهار و اکْفروا آخره. و إذا خلوْا عضوا علیْکم الْأنامل من الْغیْظ عرب گویند: «فلان یعض على الانامل» فلان کس بر من مى‏انگشت خاید، در کین و خشم. و گویند: عض على هذا الأمر بالنواجذ». اى لزمه. و غیظ خشمى است میان غضب و غم. غضب آن خشم است که با آن قدرت انتقام بود، و غم آن خشم است که با وى قدرت انتقام نبود، و غیظ میان هر دو است، قدرت بر انتقام دارد لکن نه تمام بود. ازین جاست که غیظ در صفت بارى تعالى نیامده است.


قوله: قلْ موتوا بغیْظکمْ میگوید: یا محمد ایشان را این دعاگوى که بخشم و درد خویش میباشید تا بوقت مرگ، که این مراد شما از بد خواست مسلمانان بر نخواهد آمد.


إن الله علیم بذات الصدور نظیر این در قرآن فراوانست: یعْلم ما فی أنْفسکمْ فاحْذروه و یعْلم خائنة الْأعْین و ما تخْفی الصدور و یعْلم السر و أخْفى‏.


روى عن ابى الجوزاء قال: لأن یجاورنى القردة و الخنازیر معى فى دارى احب الى من ان یجاورنى صاحب بدعة، و لقد دخلوا فى هذه الآیة تحبونهمْ و لا یحبونکمْ و توْمنون بالْکتاب کله الآیة.


قوله تعالى: إنْ تمْسسْکمْ حسنة تسوْهمْ. اصابت و مس دو لغت‏اند که استعمال کنند هم بخیر و هم بشر. اما اصابت بشر مخصوص است، اگر چه به خیر نیز استعمال میکنند. و حسنة ایدر غنیمت و نصرت است، و سیئة شکستگى و هزیمت.


میگوید: منافقان، چون شما را نصرت و غنیمت پیش آید، دلتنگ شوند و چون کسر و هزیمت بود، شاد شوند. رب العالمین گفت: و إنْ تصْبروا على ما تسمعون من اذاهم و تتقوا مخالطتهم و مقاربتهم، لا یضرکمْ کیْدهمْ شیْئا اگر شما که مومنان‏اید، بر اذاى ایشان صبر کنید، و از مخالطت ایشان بپرهیزید، هرگز کید ایشان بر شما زیان نکند، که این صبر و تقوى مایه احسانست، و خداى مزد محسنان ضایع نکند، و ایشان را بدشمن ندهد. و هو المشار الیه بقوله: إنه منْ یتق و یصْبرْ فإن الله لا یضیع أجْر الْمحْسنین.


لا یضرکمْ بکسر ضاد و تخفیف راء قراءت حجازى است و بصرى، و اختیار بو حاتم من ضار، یضیر، ضیرا و منه قوله تعالى لا ضیْر. و باقى بضم ضاد و تشدید راء خوانند، اختیار بو عبیده، من ضر، یضر، ضرا. و لا بمعنى لیس قادر و مقدر، یعنى: ان تصبروا و تتقوا فلیس یضرکم کیدهم شیئا.


إن الله بما یعْملون محیط معنى «احاطت» رسیدن است بهمگى هر چیز و بغایت هر چیز، و احاطت از دو وجه است: از روى علم و از روى قدرت، و الله بهر دو معنى محیط است. هذا کقوله: ما یعْزب عنْ ربک منْ مثْقال ذرة فی الْأرْض و لا فی السماء و کقوله: لا یخْفى‏ علیْه شیْ‏ء فی الْأرْض و لا فی السماء. و کقوله أحاط بکل شیْ‏ء علْما.


قوله تعالى: و إذْ غدوْت منْ أهْلک الآیة... این افتتاح قصه وقیعت احد است، مصطفى (ص) از اهل خویش بامداد کرد، و بیرون شد، یعنى روز احد از منزل عائشه بیرون شد، پیاده به احد رفت و اصحاب خویش را فرمود تا جنگ را صفها برکشیدند، و راست بایستادند. این است که الله گفت: تبوئ الْموْمنین مقاعد للْقتال. و اول قصه آنست که: روز چهار شنبه ابو سفیان با سه هزار مرد پیاده و دویست مرد سوار از مشرکان مکه بصحراء احد فرود آمدند. رسول خدا (ص) با یاران خویش مشورت کرد. عبد الله بن ابى سلول و جماعتى از انصار گفتند: یا رسول الله! هیچ روى ندارد از مدینه بیرون شدن، و استقبال دشمن کردن، بگذاریم تا اگر به مدینه در آیند در کویهاى مدینه با ایشان جنگ کنیم. و زنان و کودکان از بالاهاى خانها بایشان سنگ اندازند. رسول خدا (ص) این رأى بپسندید مگر جماعتى از یاران گفتند، که روز بدر از ایشان فائت شده بود بعذرها که در پیش آمده بود، و میخواستند که تدارک کنند: یا رسول الله در مدینة نشستن روى ندارد، بعد از آنکه دشمن بساحت ما فرو آمدند، اگر نرویم میگویند که: بد دلان و ضعیفان‏ایم، و در جمله ایشان نعمان بن مالک الانصارى بود، گفت: یا رسول الله مرا از بهشت محروم مکن، بآن خداى که ترا براستى بخلق فرستاد که من در بهشت شوم. رسول خدا گفت: بچه در بهشت شوى؟ گفت: با آنکه گواهى میدهم بوحدانیت و فردانیت الله آن گه در جنگ دشمن دین برنگردم و پشت بندهم، مصطفى (ص) گفت: صدقت پس نعمان آن روز کشته و شهید گشت. آن گه مصطفى (ص) گفت: مرا گاوى بخواب نمودند، بر آن تأویل خیر نهادم و نمودند که در ذنابه شمشیر من شکستگى بودى، تأویل آن هزیمت نهادم و نمودند که دست در درعى محکم استوار بردم، تأویل آن نهادم که با مدینه شوم. و رسول خدا را چنان خوش میآمد که بمدینة بایستادى، تا اگر دشمنى آمدى هم در مدینه جنگ کردى. اما چون همت و عزم جماعت دید، و جد ایشان در بیرون شدن، در رفت و سلاح در پوشید، و عزم رفتن کرد، یاران آن ساعت ازان گفت خویش پشیمان شدند، که چرا با رسول الله این سخن گفتیم، و وى خود به از ما داند، و رأى وى قوى‏تر. و مراد وى آن بود که در مدینه توقف کند. پس بیامدند و همه عذر خواستند و گفتند تا: توقف کنیم. رسول گفت: هیچ پیغامبرى را نیست و سزا نبود که امت خویش را سلاح در پوشد، تا با اعداء دین جنگ کند، آن گه پیش از جنگ سلاح بنهد. این روا نباشد، و نکنم. پس مصطفى (ص) روز آدینه بعد از نماز جمعه نیمه شوال سنة ثلاث از هجرت، بیرون شد بحدود احد، سه هزار مرد با وى و گفته‏اند: هزار، و گفته‏اند: نهصد و پنجاه. فذلک قوله تعالى: و إذْ غدوْت منْ أهْلک الآیة... و الله سمیع علیم.


قوله تعالى: إذْ همتْ طائفتان منْکمْ أنْ تفْشلا این آیت تعلق بآخر آیت دارد، میگوید: الله شنوا بود و دانا، آن گه که همت کرد این دو گروه از شما و بد دل شدند. و آن دو طائفه از انصار بودند، یکى بنو حارثه، و یکى بنو سلمة. و سبب آن بود که عبد الله بن ابى روز احد با سیصد مرد برگشت و پشت بداد. و گفت: «علام نقتل انفسنا و اولادنا؟!» بو جابر سلمى از پیش ایشان فرا رفت و گفت: «زینهار غم با خویشتن مخورید و با پیغامبر خویش، و باز گردید». عبد الله بن ابى گفت: «لو نعلم قتالا لاتبعناکم». و آن دو طائفه از انصار همت کردند که با عبد الله باز گردند. رب العالمین عصمت خویش بر ایشان نگه داشت تا برنگشتند.


و با رسول خدا به احد رفتند، این است که رب العالمین گفت: و الله ولیهما اى ناصرهما و موال لهما. از اول ذکر انصار در گرفت ماننده ذم، پس آن را بمدح بیرون برد. و این ایشان را شرفى تمام است و نواختى عظیم.


و على الله فلْیتوکل الْموْمنون اى فلیعتمدنى فى الکفایة المومنون.